سوگند به سوگند

میخواهم پرواز کنم

 سوگند به سکوت
 به خاموشترین شعرم
 به تاریکترین لحظه شب
 به تک گل مغرور باغ
که در دلم بنهاد داغ
 به درختی که بر تن خود تبر میزد و زار میگریست
 به برگی که آویخته بر دار میگریست
 به مرغی که از پرواز لذت نمیبرد
 اشکی که بر زمین می افتاد میمرد
 به عمری که به تنهایی گذشت
 به بغضی که در تنهایی می شکست
 به قفسی که چارچوب خاطرات من است
 به آسمانی که پر از حسرت پرواز من است

 سوگند به سکوت
 به خاموشترین شعرم
 به تاریکترین لحظه شب
 به تک گل مغرور باغ
که در دلم بنهاد داغ
 به درختی که بر تن خود تبر میزد و زار میگریست
 به برگی که آویخته بر دار میگریست
 به مرغی که از پرواز لذت نمیبرد
 اشکی که بر زمین می افتاد میمرد
 به عمری که به تنهایی گذشت
 به بغضی که در تنهایی می شکست
 به قفسی که چارچوب خاطرات من است
 به آسمانی که پر از حسرت پرواز من است

سوگند به عمر کوتاه گندمزار
به دل پرالتهاب هر گنجشک
که من مترسک نخواهم بود
 مگر آن مترسک که گوش به نجوای زاغی داد که خشم انسان برگ کاهی را دریغش داشت
 به تعداد پرنده ای که عبورشان به این مزرعه افتاد درونم زخم است

 

 

سوگند به عمر کوتاه گندمزار
به دل پرالتهاب هر گنجشک
که من مترسک نخواهم بود
 مگر آن مترسک که گوش به نجوای زاغی داد که خشم انسان برگ کاهی را دریغش داشت
 به تعداد پرنده ای که عبورشان به این مزرعه افتاد درونم زخم است

 



+نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:,ساعت18:11توسط نادیا | |